به گزارش گروه رادیو و تلویزیون پایگاه خبری تحلیلی چهار زبانه ی سهند آزادی به نقل از خبرگزاری فارس: نام محمدرضا داود نژاد را در کنار قدیمی های سینما و تلوزیون می توان به خاطر آورد. فردی که الان حدود ۵۰ سال از عمر بازیگری اش می گذرد و همچنان مثل روزهای ابتدایی کارش انرژی دارد.
بازیگری در خانواده آنها موروثی است و علاوه بر خود و برادرش، فرزندانشان نیز در این حیطه حرفی برای گفتن دارند.
داودنژاد که آخرین کار تلویزیونی اش حضور در «کلبه عموپورنگ» بود از شروع فعالیت های خود تا به امروز و به ویژه ارادت قلبی خاصی که به امام خمینی (ره) بنیان گذار انقلاب اسلامی ایران داشت، با ما صحبت کرد.
** آقای داود نژاد شما مدتی است که در برنامه «کلبه عموپورنگ» به ایفای نقش می پردازید. چطور شد که به سمت کار کودک آمدید؟ در گذشته کار کودک انجام می دادید؟
سال ۷۷ فیلم سینمایی نیاز را برای کودکان کار کردم که در آنجا بازیگر بودم و برادرم علیرضا کارگردان آن کار بود. همچنین قبلا با آقای اشعری پور در برنامه محله ی گل و بلبل هم کار کرده بودم. بیشتر تجربه کردن برایم مهم است. امکان دارد شما یکسری نقش ها را در هر جایی تجربه کنی، اما یک سری نقش ها هست که تجربه کردنش شرایط می خواهد. برای مثال شما به عنوان یک بازیگر هر جایی نمی توانی گرگ شوی.
علاوه بر این آقای درویش علی پور بسیار دوست داشتنی است و جزو کارگردان هایی است که دوستش دارم و هم کار کردن با او راحت است چون می داند چه می خواهد و همان را منتقل می کند و بازیگر هم در حد توانش نقش در می آورد. در تلویزیون با کسی کار نکردم که تا این اندازه به کار خودش اشراف داشته باشد و به بازیگر کمک کند.
** درباره کار کودک بفرمائید که شما تا به حال کار کودک نکرده بودید و بیشتر در سینما مشغول به فعالیت بودید.
من اصلا سینمایی هستم و ابتدا کارم را با دستیاری در سینما شروع کردم و در فیلم شاهرگ در سال ۵۳ دستیار کارگردان بودم. یکسری اتفاق ها باعث شد که بازیگر شوم.
** چه اتفاق هایی؟
یک روز که سر صحنه یکی از فیلم های علیرضا برادرم مشغول انجام کارهای صحنه بودم، فردی من را دید و از علیرضا خواست که با او همکاری کنم. چند ماه من و او فقط دو تایی کار می کردیم تا اینکه یک نمایش نامه را تمرین کردیم و علیرضا هم بازی می کرد و آنجا فهمیدم که برادرم چه قدرتی در بازیگری دارد و من تا به حال ندیده بودم.
** بعد از آن چطور شد؟
ما در سال ۵۴ در خانه نمایش مشغول به کار شدیم. ملک جهان خزایی طراح صحنه ما بود و به اداره تئاتر آمد.
** بعد از اینکه در خانه نمایش کار کردید، تئاتر را به عنوان مدیوم تخصصی تان انتخاب کردید؟
معلمم به من گفت دیگر تو همه چی را یاد گرفتی و اگر می خواهی بیشتر از این بدانی باید جاهایی درس بخوانی که کمکت کند و من آنجا ۱۹ سالم بود و به انگلستان رفتم و زمان انقلاب به ایران آمدم و بعد از انقلاب شروع بازیگری ام رقم خورد. تا جنگ بود درگیر جنگ بودم. در میانه جنگ و سال ۶۲ هم فیلم خانه عنکبوت را بازی کردم.
** چه نقشی داشتید؟
تدارک یک گردان به عهده من بود و آخر فیلم هم شهیدم می کنند.
** خودتان جبهه رفتید؟
بله. سه سال لبنان و داوطلب جنبش الفتح بودم.
**چطور؟
یک همکلاسی داشتم که خودش فلسطینی بود و یکروز ماجرای فلسطین و آمدن اسرائیلی ها را خیلی خوب و دقیق برایم باز کرد. بعد از آن انقلاب شد و سفارت اسرائیل را به سفارت فلسطین تبدیل کردیم و من رفتم برای دوره دیدن چون آن زمان در ایران جنگ نشده بود و من به لبنان رفتم و در عملیات مختلف فلسطینی ها شرکت کردم و دو بار عرفات به من جایزه داد. آن زمان ایران نیاز به نیرو داشت و من هم برگشتم به ایران و مشغول جنگ در ایران شدم و بعد از اینکه جنگ تمام شد کارم را در سینما شروع کردم.
** آن موقع اوضاع کار کردن و بازیگری در سینما راحت بود یا الان راحت تر شده؟
مقوله بازیگری سر جای خودش است و خصوصیات خودش را دارد اما هیچ وقت ندیدم بازیگرها تامین باشند. بازیگران در ایران متاسفانه جزو اقشاری هستند که خیلی زیاد در مضیقه مالی هستند و از طرفی نمی توانند عنوان کنند و از بیرون همه می گویند بازیگر است و … اما از درون این است که وقتی کار نکنی حقوق نداری و یک باره شش ماه می شود که بیکاری.
** یعنی شما بیمه ندارید؟
بیمه بیکاری ندارم و بیمه درمانی دارم که خانه سینما داده است.
** با این حال شرایط برای شما سخت می شود.
من تا به حال قسطی یک لیوان نخریدم چون مطمئن نیستم که همیشه سر کار باشم و بتوانم قسطش را بدهم. به بچه هایم می گویم هر وقت هر چی لازم دارید موقعی که من کار می کنم بگویید چون وقتی کار نمی کنم پس اندازم در طی چند ماه بیکاری آب می شود.
**منبع درآمد دیگری غیر از بازیگری ندارید که بتواند کمک حالتان باشد؟
نه ندارم. البته نوشتن هم هست که آنقدرها نیست که بخواهم از طریق آن ارتزاق کنم و نمی توانم روی آن حساب باز کنم. البته بازیگرها این ها را نمی گویند و عنوان نمی کنند اما من فکر می کنم مشکلات باید عنوان شود تا راه حلی برایش پیدا شود. آقایانی که در مسند امور هستند تا به حال فکر کردند این تلویزیونی که ایجاز می کند آیا عواملی که برایش کار می کنند نیازهایی ندارند؟ من اینجا می گویم که ما بچه های سینما واقعا مشکل داریم.
حتی به جوان هایی که می آیند و از من می پرسند چطور بازیگر شویم؟ می گویم بچه ها الان به سمت بازیگری نروید. چون این شرایط را دارد و برایشان توضیح می دهم اما چیزی نیست که از دور در تصوراتتان است. خیلی از بازیگرها را می شناسم که حتی ماشین ندارند و من خودم موتور سوار هستم و سالها است با موتور تردد می کنم و این چیزی نیست که بخواهم خجالت بکشم و انتخابم بوده است.
** به این اشاره کردید که در جنگ هم حضور داشتید؟
بله، شاید درست نباشد بگویم اما کل دوران جنگ را فی سبیل الله خدمت کردم و بعد از اینکه جنگ تمام شد خداحافظی کردم و نه دنبال کارت جانبازی و ایثارگری و … رفتم و نه اینکه کارتی بگیرم و بگویم این زمان در جبهه و عملیات بودم پس حقم است. نه. من هیچ زمانی هیچ حقی برای خودم نداشتم. چون اگر راستش را بخواهید آن زمان دل من حکم کرد که بروم و امام خمینی (ره). چون امام را خیلی دوست داشته و دارم.
** چه اتفاقی می افتاد که در آن برهه از زمان جوان ها طور دیگری به امام خمینی (ره) علاقه داشتند؟
اگر قرار باشد باوری از فردی به من منتقل شود از امام این بود که می فرمودند: ساده زندگی کنید. وزیر کشورخارجی به ایران می آمد و در خانه شان صندلی نبود تا روی آن بنشیند و یادم هست یک بار گورباچوف به ایران آمد و زانویش مشکل داشت و امام فرمودند یک چهارپایه بیاورید تا روی آن بنشیند. امام (ره) حرف و عملش یکی بود و خودشان به حرفی که می زدند عمل می کردند. وقتی که شما می دیدی یک آدمی در آن حد و اندازه واقعا به حرفش عمل می کند باورش به شما انتقال پیدا می کرد. من خیلی امام (ره) را دوست داشتم و فرد بی نظیری بودند که نمونه ای نداشتند.
** شما به صورت موروثی بازیگرید. چقدر این بازیگری خانوادگی طور شما را در این حیطه نگه داشته است؟ اگر برادرتان بازیگر نبودند شما در این حرفه می ماندید؟
ماندن من باعث شده تا آنها بیایند. من عکاسی بلدم فیلم برداری بلدم و تولید و تدارکات بلدم و تا مدتی آچار فرانسه فیلم های برادرم بودم و اینها به خاطر تجربه کردن هایم بود و همه چی دستم آمد. اما راننده تاکسی نبودم شاید اگر تاکسی داشتم زمان های بیکاری ام را رانندگی می کردم یا اگر نجاری بلد بودم نجاری می کردم. متاسفم از اینکه حرفه دیگری بلد نیستم و فقط سینما را بلدم. هر کدام از تخصص های من کافی است برای اینکه راحت زندگی کنم.
الان وقتی یکی می خواهد فیلمی بسازد یک نفر که در دو فیلم بازی کرده راهنمایش می شود و من که در سینما بزرگ شدم اگر بخواهم کار کنم می دانم از کجا باید شروع کرد و به کجا رسید. اگر هر چیزی سر جای خودش بود من الان این شکواییه را نداشتم که چرا باید در سن ۶۰ سالگی از بی پولی ناله کنم. نه اصلا ناله ای به کار نیست و اگر چیزی گفته می شود به خاطر افرادی است که دوست دارند به سمت بازیگری بیایند و به آنها می گویم که واقعا در بازیگری خبری نیست! این تنها راهنمایی است که می توانم به بچه ها بکنم. دخترم در دو سه فیلم خودمان بازی کرد و دیگر بازی نکرد. ازدواج کرد و به زندگی مشغول شد. اما دختر و پسر علیرضا دارند کار می کنند و اگر می شد نمی گذاشتم آنها هم به سینما بیایند. رضا از ۵ سالگی در سینما بازی کرده و من چطوری بگویم عمو نیا و بازی نکن و زهرا در صحنه بزرگ شده.
** در این سالها کارگردانی نکردید؟
دلم می خواهد این کار را انجام دهم. در فکرش هستم که شروع کنم به ساختن چون آن طور بهتر می توانم حرف بزنم و با مردم ارتباط برقرار کنم.
** یعنی متن هایش آماده است؟
من نوشته های خودم را دارم برای سریال و سینمایی که بخواهم راحت کاری را شروع کنم.
**پیشنهادی هم از سمت ارگانی بوده؟
هنوز به تلویزیون یا جایی نگفتم و ارتباطی برقرار نشده با جایی که بخواهم بگویم اما در کل در فکرش هستم و مطمئنم شرایطش فراهم می شود. دلم نمی خواهد شروعش با پول مردم باشد. خیلی ها هستند که عاشق فیلم سازی هستند و پول کافی دارند و من دلم نمی خواهد اولین کارم را با پول دیگران بسازم که اگر مشکلی پیش آمد طور دیگری شود. یا خودم هزینه هایش را پرداخت کنم یا پشتوانه ای مثل تلویزیون یا ارگانی باشد که حمایت کند و دلم نمی خواهد این وسط کسی صدمه مالی و حسی ببیند.
**بهترین کاری که بازی کردید کدام کارتان بوده است؟
فیلم سینمایی خلع سلاح.
** قصه اش درباره چه بود؟
آخرین لشکر کشی روس ها به ایران و مقاومت مردم انزلی جلوی لشکر روس ها. ما از شوروی نیرو آوردیم و تانک و … و پروسه تولید سختی هم داشت.
** نقشتان چی بود؟
در آنجا آخرین فرماندار رشت بودم.
** درباره نقشی که در برنامه «کلبه عمو پورنگ» دارید بگویید حضور این حیوان ها به نوعی استعاری است.
این حیوان ها در اصل نگاه انتقادی به زندگی همه و تفکر همه است. من خودم شخصا هیچ جور نمی توانستم گرگ را تجربه کنم و این نقش کاملا برایم متفاوت بود. آنهم با آدمی که واقعا موقع بازی دستت را باز می گذارد و می داند روش کار من به چه شکل است. این ماجرا درباره همه بازیگران همین طور است و همه تجربه حسی که کردند را بازی می کنند. شما برای بازی کردن حیواناتی مثل گوسفند، خر، گرگ، روباه، بز و … باید اول آن حیوان را خوب بشناسید. خصوصیاتش را پیدا کنید نوع حس هایی که دارد از زندگی اش پیدا کنید و این را متوجه شوید که حسش به بچه، خانواده و گله چطور است؟ حالا همه اینها در کنار هم باید قرار بگیرد که من گرگ را برای کودک بازی کنم. اگر من گرگ واقعی را بازی کنم که بچه از جلوی تلویزیون فرار می کند!
بنابراین باید گرگی را بازی کنم که مخاطبش بچه است پس باید تمام اینها را در قالب فهم یک بچه ۵ ساله بیاورم و کاری کنم که بچه دوست داشته باشد و یک پیچ و خم هایی در بازیگری وجود دارد که رسیدن به آن خیلی سخت اما بسیار لذت بخش است. اگر کارگردانت کارگردانی نباشد که قصه را بفهمد شما را در راه رسیدن به این پیچ و خم ها اذیت می کند اما آقای درویش علی پور اینطور نیست و حواسش هم هست. یکسری بازیگرهایی را آورده که از همبازی بودن با آنها لذت می برم و بازیگرهای تحصیلکرده و تئاتری و حرفه ای هستند.
بچه ها خیلی مشکل پسند هستند خیلی بیشتر از بزرگ سال ها و وقتی یک نفر را دوست دارند بی علت نیست و وقتی پورنگ و امیرمحمد را دوست دارند بی علت نیست. چون واقعا دوست داشتنی هستند و برای کارشان با تمام وجود زحمت می کشند.
انتهای پیام/